حالی نمانده تا که من شعری نویسم
از این پریشان حالیا ؛ با چی نویسم؟
از درد ریه ؟ یا که از درد اجاره؟
از این همه زالو ؛ به جان خود نویسم
شعر گفتن و شاعر شدن آرامشی خواهد
وقتی که در دام بلایم ؛ چوون نویسم؟
یک روز این قایق به ساحل میرسد باز
شاید که چون ایمن شدم ؛ ایمن نویسم
رنجبده دل از هر چه می بیند به دنیا
دیگر ؛ مگر از رنجش ِ این دل نویسم
تنها رمق در این نفس های کم و بیش
هستی تو ؛ پس حالا فقط از تو نویسم
.
حبیب اوجاری
1403.2.10
برچسب : نویسنده : sarayebidelo بازدید : 5