یه سالی هست که رفتی و
ندادی خطی از حالت
گمونم گشته ای آزاد
نسیمه لا پرو بالت !
نمک خوردی تو عمری و
به شیرینی طلب کردی
تموم اون چیزایی که
نبوده از ازل مالِت
یه روزی می پرستیدی
من و ، رویای هر سالت
جوونی هامو یادت رفت؟
که میگی کو به سر ، یالت؟
حماقت کردی و دادی
لجام خود به هر نادان
گناه ِ من نبود ، مغزت
شده زال زالک ِ کالِت
تو گفتی : چون گلم ، اما
خودم خار تورو ! ...دیدم
الهی, زنده باشم تا
کنم توی زمین ، چالِت
عزا کردی تو عید من
ته ِ اسفند و در رفتی
الهی غرقه, ببینم, من
به خون ، هفت سین امسالت,
حبیب اوجاری
۱۳۹۷.۹.۲۳
سراي بي دل...برچسب : نویسنده : sarayebidelo بازدید : 183