آمدم دیدار تو ای خواجه ی شیرازی ام
بلکه بگشایی گره از راز ِ این همبازی ام
پیرم و از کودکی ، تنها دو صد رویا بماند
وز جوانی ... یاد آن یار لطیف و نازی ام
من چو تو بد می نکردم ، میل ناحقم همین
همتی کن این دم ِ آخر تو دلخوش سازی ام
رفتم و ، اما به دل دارم امید ِ دیدنت
کن دعایی تا نمردم ، باز دعوت سازی ام
لطف آن شیرازی و خالش ، بشد حک بردلم
کن مدد خواجو ، به کشتی ِ امید اندازی ام
میدهم جانا ، قسم بر شاخه ی پر از نبات
خود بگیری فال من ، آید همان کو راضی ام
حبیب اوجاری
۱۳۹۷/۸/۲۰
سراي بي دل...برچسب : نویسنده : sarayebidelo بازدید : 136