برادری داشتم که وجودش به دنیایی می ارزید و
بارها توی نبودنش آرزو کردم که کاش من بجای
اون می رفتم و اون موندگار بود .
قدیمی ترین عکس از خودم رو در کنار برادر
و در آغوش مادر بتازگی پیدا کردم و
در وصف برادر مرحومم نوشتم :
برادر تکیه گاه و مهربونه
برادر مونس و آروم جونه
برادر همدم و پشت و پناهه
برادر ؛ قلبی آزردن گناهه
برادر ماه توی آسمونه
برادر برکت این لقمه نونه
تو بودی پا به پا ؛ چون سایه ی من
حالا نیستی ، که یک دم سر نمیشه
برادر درد دوری کرده پیرم
بیا بنگر، به دام غم اسیرم
از اون وقتی که از دستم ، تو رفتی
نه تنها از خود ؛ از دنیا چه سیرم
فشار میده گلومو بغض و حسرت
اگه قصه همین باشه ؛ می میرم
حبیب اوجاری
۱۳۹۶.۴.۸
نوشته شده در پنجشنبه هشتم تیر ۱۳۹۶ساعت 12:58 توسط حبیب اوجاری| |
سراي بي دل...برچسب : نویسنده : sarayebidelo بازدید : 169