خورشید ِ من بودی و من ، جوارِت

ساخت وبلاگ

 
کاشکی تفنگ داشتی و من شکارت

میزدی قلبم ، که بیاد به کارِت

شکاربانا ، کاری نداشتن به تو

یا که بخوان بیان ، کنند مهارت

قلاف می کردی اسلحت رو اونوقت

روی قلافی ، بسته روو نوارت

بعد می گرفتی و منو می بردی

می چسبیدم یه جا ، روی دیوارت

یه شب یهو تا می پریدی از خواب

کر می شد این گوشام ، از اون هوارِت !

بعد دیگه هر روز می دیدم روی تو

خورشید ِ من  بودی و من ، جوارِت

 

حبیب اوجاری

۱۳۹۶.۷.۱۷

نوشته شده در دوشنبه هفدهم مهر ۱۳۹۶ساعت 20:5 توسط حبیب اوجاری| |

سراي بي دل...
ما را در سایت سراي بي دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarayebidelo بازدید : 186 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1396 ساعت: 22:42